در حال بارگذاری ...
نوشته شده در 11 اردیبهشت 1402، ساعت 10:27

بهار

خلاصه مطلب

گاهی از راهرویی

 

※ گاهی از راهرویی،
اتاقی، 
کوچه‌ای، رد می‌شوی،
بوی یک عطر خاص مشامت را در دام می‌اندازد و می‌فهمی فلانی از آنجا رد شده!

※ گاهی هم می‌دانی او هرگز نمی‌توانسته در چنین مکانی باشد، اما تو آن عطر را ، با این عزیزت می‌شناسی و ذهن و قلبت با استشمامش، تا او سفر می‌کند.

※ بهار، فصلِ عجیبی است!
انگار خدا جهان را قرق کرده برای ما،
و آنقدر جلوه‌گری می‌کند تا این قلبهای به خواب زمستانی رفته‌مان تکانی بخورند،
بیدار شوند،
چشم باز کنند،
او را ببینند، ببویند، ببوسند ....
مثل عطر این یاس که برای بو کشیدن او کافی‌ست.

※ بهار فصل عجیبی است،
گویی خدا نمایشگاهی براه انداخته،
    بــــرایِ لااله‌الاالله

عمومی
11 اردیبهشت 1402، ساعت 10:27۲۰ دقیقه مطالعه
خلاصه مطلب

گاهی از راهرویی

 

※ گاهی از راهرویی،
اتاقی، 
کوچه‌ای، رد می‌شوی،
بوی یک عطر خاص مشامت را در دام می‌اندازد و می‌فهمی فلانی از آنجا رد شده!

※ گاهی هم می‌دانی او هرگز نمی‌توانسته در چنین مکانی باشد، اما تو آن عطر را ، با این عزیزت می‌شناسی و ذهن و قلبت با استشمامش، تا او سفر می‌کند.

※ بهار، فصلِ عجیبی است!
انگار خدا جهان را قرق کرده برای ما،
و آنقدر جلوه‌گری می‌کند تا این قلبهای به خواب زمستانی رفته‌مان تکانی بخورند،
بیدار شوند،
چشم باز کنند،
او را ببینند، ببویند، ببوسند ....
مثل عطر این یاس که برای بو کشیدن او کافی‌ست.

※ بهار فصل عجیبی است،
گویی خدا نمایشگاهی براه انداخته،
    بــــرایِ لااله‌الاالله